آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: احیا :.

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ

به نام خدا

جوشن کبیر رو با تلویزیون خوندیم. با مسجد جمکران.

دونه به دونه بندها رو بیدار بود و احیا گرفته بود و همینطور که شیر میخورد باهام تکرار کرد.

سخنرانی رو هم گوش دادم و وقت قرآن به سر شد و هنوز نخوابیده بود.

با همسر بدو بدو لباس پوشیدیم رفتیم مسجد.

اونجا هنوز سخنرانی تموم نشده بود. تموم که شد بک یا الله دوم رو که گفتم، شروع کرد به گریه.



رفته بودم قرآن به سر، شدم یاس به بغل


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۶
مریم صاد

نظرات  (۳)

فکر میکردم براش قرآن آوردی! اما توی ساکش گشتم. نبود!
رفتم گشتم و یه قرآن کوچولو پیدا کردم و گذاشتم بالای سرش. بهش گفتم:" خاله، این اولین شب قدر زندگیته. قبول باشه. منم دعا کن." جیغش در آمد... :(

شاید از دیدن اون همه آدم دور و ورش یه کم کلافه شده بوده، خوب هم که نخوابید بود قبلش.

تا چند سال همینه جونم، خوبه حالا تلویزیون همه چیو نشون میده می‌شه  تو خونه هم موند و بالاخره یه جوری این مراسم رو انجام داد.

اینجاست که من همیشه میگم خدا پدر مادر تکنولوژی رو بیامرزه.

پاسخ:
شب دوم همسر نبود موندم خونه، ولی شب سوم تا وارد شدم بهش شیر دادم و راحت بودم شکر خدا.
شاید از دیدن اون همه آدم دور و ورش یه کم کلافه شده بوده، خوب هم که نخوابید بود قبلش.

تا چند سال همینه جونم، خوبه حالا تلویزیون همه چیو نشون میده می‌شه تو خونه هم موند و بالاخره یه جوری این مراسم رو انجام داد.

اینجاست که من همیشه میگم خدا پدر مادر تکنولوژی رو بیامرزه.
پاسخ:
آره شایدم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی