آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: لپه باقالی :.

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

به نام خدا

وقتی من و محمد مجرد بودیم، یکی از افتخارات مامان این بود که در سی سحر ماه رمضان، سی سحری متنوع درست می کرد. (امسال شرایط فرق می کرد ولی)

مثلاً اگر چندین بار مجبور بودیم مرغ بخوریم، مرغها طعهم هاش فرق می کرد با هم. یه بار با رب انار بود. یه بار با آلو و دونه انار. یه بار با بادمجون و ... علاوه بر اون، قاطی پلوهای متنوعی هم داشتیم.

مامان همسر ولی خیلی تنوع غذایی نداشتن. همسر یه سری غذاها رو تو خونه ما برای اولین بار چشید. غذاهای ایرانی ها، نه مثلاً لازانیا، و بابت غذای پخته شده صحبت خاصی نمی کرد، و وقتی یه غذا رو تا ته ته تهش می خورد و سر قاشقهای آخرش با هم دعوامون می شد، یعنی غذا خوشمزه بوده. و وقتی یه غذا می موند، یعنی دوست نداشته. به حجم غذای پخته شده هم ربطی نداشت. به این شکل، از اون تعداد غذاهای جدید، خیلی ها رو تأیید کرد و یه سری رو رد. 

یه عالمه از غذاهایی که من خیلی دوست دارم رو دوست نداشت. غذاهایی که خوشمزه درست می کنم و تو خونه مون کلی مشتری داره.

همه اینها رو نوشتم که بگم با وجود محدود کردنم در تعداد و تنوع غذا، باز هم تا حد زیادی موفق شدم روش مامانم رو اجرا کنم. (قرمه سیزی مثل خون در بدن همسر جریان داره و به درخواست خودش دو سه شب سحری قرمه سبزی خورد، می شد متنوع تر باشم)

هیچی یعنی مثلاً خوشحالم. و به قول آذر ماهی صفت، یه جورایی خواستم پزو جلوه کنم.

و یه جورایی ناراحتم چون که دلم برای لپه باقالی تنگ شده. لپه باقالی ای که برنجش شفته نشده باشه، با یه عالمه سویای سرررررخ شده و خاصیت ندار که قرچ قرچ صدا می ده و با آبلیمو طعم دار شده و پیاز داغ خشک و ترشی یا ماست و اگه خیلی بخوام به خودم حال بدم، با نیمرو.
 روزهایی که نیست خودم رو مهمون مامانم می کنم. دست و دلم به آشپزی نمی ره.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۸
مریم صاد

نظرات  (۳)

میپزم برات. به همین زودی ;)
پاسخ:
باشه. حالا تو هم بپز. 
ولی اون مدلی که با مامان جون میخوردیم رو دلم میخواد.
شایدم بیشتر دلم آشپزیش رو میخواد.
نمیدونم.
حالا ایشالا یاس هم بزرگ تر بشه یه سری غذا درخواستی هم اون داره. 
پاسخ:
وای نه نههههههههههه
جووووونمممم
۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۸:۱۰ کشک و بادمجون
قرار بود بیام اینجاو بهت بگم انگار بالاخره امام رضا طلبید. قرار بود امروز مشهد باشم. رفتم پیش دکتر تا ازش اجازه سفرهوایی رو بگیرم.خوشحال رفتم تو مطبش.با یه دنیا اشک برگشتم. بچه م همون روزمرده بود  .
پاسخ:
چییییییی
سعیده چییییییییییی
یعنی چییییییییییییییی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی