آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: من هم حامی ام :.

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ق.ظ

به نام خدا

من فکر می کردم چهارشنبه سوری چهارشنبه ست. بعد فهمیدم نخیر سه شنبه ست. حالا خداروشکر روز کار همسره و دردسر، خارج روز شیفت سرکار رفتن رو نداریم. (روز کار شهدای آتش نشان پلاسکو هم بود، اگر بودن... )

مرتضی، همون دوست همسر که تو روابط عمومیه، امسال داره به شدت و بی رودروایسی عمل می کنه. عکسهای شفاف شفاف از سوخته ها و آسیب دیده های حوادث چهارشنبه سوری می گذاره تو اینستاگرامش، بیا و ببین. من فقط نمیدونم چطوری فرار کنم از پستهاش، فعلا.

خلاصه هر کسی هر طوری که از دستش بر میاد داره کار می کنه.

منم می خوام یه غذای خوشمزه بپزم و یاس سادات رو بشونم سرش که یادش بره چهارشنبه سوری هم هست، بشینیم با هم کارتون ببینیم. نره تو خیابون تو این اوضاع. بعد باباش از چشم من، مادر خونه ببینه.





پی نوشت:

برام پیام نوشت"زن و شوهری خوب رسانه ای شدین! "

:))


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۳
مریم صاد

نظرات  (۲)

۲۳ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۰ کشک و بادمجون
یادمه کم سن وسال تر که بودم چارشنبه سوریا چه خوب و دلچسب بود. این کارای عجیب و وحشتناک نبود که.چرا مردم یهو اینجوری شدن ؟!
پاسخ:
چی بگم والا. من یادم نمیاد چهارشنبه سوری آدمیزادانه. شاید مثلا 8 سالم بود یه خاطره محو داشته باشم.

یادش به خیر زمان بچگی‌ و چهارشنبه سوری خونه مادر بزرگم، چند تا بوته بود که آتیش میزدن و ماها از روش میپریدیم و چند بسته فشفشه.

و چقدر بهمون خوش می‌گذشت.

تا دبستان من اینجوری بود تقریبا.بعدش شد میدون جنگ و سر و صدا و ... جوری که آدم وحشت میکرد بره بیرون.

پاسخ:
...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی