آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: فردا :.

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۰۳ ق.ظ

به نام خدا

عصری که حسابی بی کار بودم و یاس سادات سر دماغ بود، برگه A4 برداشتم و شروع کردم به نوشتن. بر خلاف تصورم، جز کلمه آخر، هیچ خط خوردگی نداشت و هیچ سرازیر و سر بالایی در خطوطم دیده نمی شد. بدون خط کشیدن و نشونه گذاشتن.

نشستم انتظاراتم رو نوشتم. یعنی کودکم رو گذاشتم جلو و بهش اجازه دادم که حرف بزنه و نوشتم. برگه رو گذاشتم داخل کیف خط و رفتم پی کارم.

شب هم یاس رو خوابوندم و شروع کردم به اتو زدن لباسهای فردای سه تایی مون. (تازه باید برم لباس بابا رو هم ست کنم.) یهو یه فکری به ذهنم رسید. حالا فردا با همسر و خانواده مطرح کنم ببینم چقدر موافقند. 

اینطوری خیلی از انتظاراتم رفع می شه و خیلی انتظاراتم سامون می گیره. جناب بالغ زحمتشو کشیدن. 




فرداتون خوش!

برای خوش شدن فردای منم دعا بفرمایید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۳
مریم صاد

نظرات  (۲)

و انتظارت از من با نیاز کودک من در تضاد بود. ولیف فکر کنم همه چی خوب شد در نهایت ;)
پاسخ:
عالی شد. 
تو هم فکر کنم مطالق کودکت پیش اومدی؟!
در واقع هیچ کدوم از انتظاراتم از اطرافیانم که تو اون برگه نوشتم به وقوع نپیوست. 
خیلی خیلی خیلی بهتر از توقعم پیش رفت. 
الحمدلله که دارمتون.

بوس بهت و خیلی‌ خوشحالم که همه چی‌ بهتر از چیزی که دوست داشتی شد 
پاسخ:
واقعا الحمدلله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی