آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: طعمهای مختلف، توامان :.

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۵۲ ق.ظ

به نام خدا

امروز یه جایی بودیم، یاس با یه پسر از خودش بزرگتر دوست شد. من پشت کالسکه ش بودم و به حرکاتشون نگاه می کردم. بعد باباش رسید. و یاس چندین بار باباش رو به پسره معرفی کرد. منم وارد عمل شدم، منم معرفی کرد.



این بابائیه. بابائیه

اینم مامانیه. مامانی



پی نوشت:

هیچی مردیم براش دیگه. انتظار دیگه ای داشتید؟

شبم نگذاشت همسر بخوابه. یعنی خواب بود با آزیر بنفشش بیدارش کرد و بد خواب شد و فردا هم شیفته. ساعت 3 و نیم شب همگی خوابیدن و من مشغول پتو شدم

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۰۳
مریم صاد

نظرات  (۲)

۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۷:۳۰ کشک و بادمجون
 😍

جان دلم 

من میخوانم هم ضعف میرم چه برسه به خودتون.

 

پاسخ:
تو چون عشقی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی