آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

به نام خدا

امروز به مناسبت اولین ارسال رساله برای استاد، به گردش و خوش گذرونی پرداختیم. قصد داشتیم کلی کار انجام بدیم که هیچ کدوم انجام نشد و صرفا سه تایی تو خیابونها و متروها گشت و گذار کردیم و له له له رسیدیم خونه.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۲:۱۷
مریم صاد

به نام خدا

شکست عشقی رو وقتی خوردم که برای ده هزارمین بار تبلیغ سنجش بینایی شبکه پویا رو دیدم. اونجایی که پسر بچه هه میگه :

"من دنیا رو دوست دارم"

و ما به مسخره گفتیم :

"دنیا هم تو رو دوست داره"


و در همین نقطه مطلب برام روشن شد که یاس سادات این جمله رو تقلید کرده بود و روی صحبتش به من نبود در تاریخ اول آذر.

 فقط "دنیا" رو نمی گه.



:(

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۲:۱۴
مریم صاد

به نام خدا

باشگاه فردا تعطیله. یادمه تو استوری خانم شریفی مقدم هم خونده بودم روز ولایت عهدی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تعطیله. و باز یادم میاد که روز بعد از شهادت امام حسن عسگری رو جشن می گرفتیم برای همین مسئله.

امروز همش فکر می کردم که شهادت امام حسن هست. برام تعجب بود که تلویزیون هیچی نمی گه. صبح حتی آرایش هم نکردم به همین خاطر. شب هم بعد از نماز مغرب لباسهای خوشگل و نو پوشیدیم که بریم خونه مادر همسر. شیرینی خامه ای هم خریدیم و تو شیرینی فروشی آقای فروشنده اصرااار که فردا شهادته و ما هم انکاااار که ولایت عهدیه. عیده. 

رفتیم خونه مادر همسر و اتفاقا کل فامیل هم رسیدن و شیرینی هم خوردیم و دیدیم تلویزیون برنامه هاش عزاست.



خب یعنی که چی الان این تعطیلی؟؟!؟؟

لوسهای ننر.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۵۳
مریم صاد

به نام خدا

گوش من وقتی در حال یک کار دوم یا سوم باشم خیلی خیلی بهتر کار می کنه. مثلا اگر بشینم روی کاناپه و پا روی پا بندازم تا سخنرانی گوش بدم، فایده نداره. تقریبا هیچی نمی فهمم. ولی اگر در حال رانندگی یا آشپزی با خیاطی یا خط یاهای دیگه باشم خوب خوب متوجه می شم.

رفته بودیم خونه بابا اینها و یاس سادات یه چیزی شبیه "آلبالو" رو هی تکرار می کرد. بابام هم هی می پرسیدن "می گه آلبالو؟" و خب یاس این چند وقته همچین عبارتی تو خونه نشنیده بوده که بلد باشه. 

دیروز تو ماشین بعد عروسی سمانه هم هی همچین عبارتی رو تکرار می کرد. و من برام شده بود سوال که چی می گه؟

امروز که داشتم خیاطی می کردم باز اون عبارت رو گفت و من دقیقا فهمیدم منظورش چیه. گفتم ببینم کجاست؟ برد و دقیقا کشوی مربوطه ش رو نشونم داد و من مطمئن شدم درست متوجه شدم.




"مارشمالو" می خواست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۴۶
مریم صاد

به نام خدا

رویکرد من وقتی یاس سادات چیز غیر منطقی می خواد و خودش رو به زمین و زمان می کوبه اینه که بهش بی محلی کنم یا حواسش رو به چیز دیگه ای گرم کنم. 

بعد دو تا فسقلی که اون طوری خودشون رو به زمین می کوبن و لگد پرانی می کنن رو چطوری باید تحمل کنم؟ اون که تازه پاره ی تنمه اون طور. اینها اون وقت چطور؟

هیچی دیگه. اوایل بی محلی کردم. ولی واقعیتش این بار دیگه خیلی بهم برخورد. نخواستم تو محدوده م باشن. لفت دادم و آن فالو کردم و تمام.


:(  

می بینید که؛ خوشحال ولی نیستم حتی ازین.

شایدم پاک کردن صورت مسئله...



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۲:۴۵
مریم صاد

به نام خدا

بعضی وقتها که با همسر در مورد زمان مجردی و کیس های اطرافم صحبت می کنیم و غرق اون روزها می شم و بعد میام به زمان حال و واقعیت هر کدوم از اون افراد و آنچه بعدها پیش اومدم به خاطرم میاد، یک ریز زیر لب، زبان به شکر بر می دارم که خدا اینهمه سال من رو برای همسر و همسر رو برای من حفظ کرد و به هم رسوند و این زندگی رو بهمون داد.

خدایا... چی بگم واقعا که این تشکر رو کامل کنه؟ 




۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۳
مریم صاد

به نام خدا

لباس گرمای همسر برای سر کار شامل یک کاپشن قرمز و یک جلیقه سرمه ای هست. 

جلیقه رو چند وقتی بود بهش داده بودم ولی کاپشن رو امروز از تو کمد در آوردم و به جالباسی زدم واسه شیفت بعد.

یاس هر بار از کنارش رد می شه با کلی هیجان و چشمهای گشاد شده، می گه:

آتش شانی... آتش شانی...

"آتش نشانی" رو بابام اون روز که اومده بودن تو کوچه مون، بهش یاد دادن. اما همینطور موندم انگشت به دهان؛ ایشون تا حالا کاپشن پدرش رو ندیده بود. چطوری به آتش نشانی مرتبطش کرده؟ رنگش؟ خب اینهمه لباس قرمز دیده تا حالا نگفته. یا لوگوش رو شناخته؟ یا چی؟



پی نوشت:

یاس سادات هنوز درکی از "آتش نشان" نداره ولی حس خاصی بهش ابراز می کنه. برام این جالبه. و اینکه من که دلم می خواد همسر آتش نشان باقی بمونه و خدا برام حفظش کنه، فکر کنم یاس سادات هم که بزرگتر بشه و پدرش تغییر شغل داده باشه، هی ازش در این زمینه سوال بپرسه و سین جیمش کنه.






شعر "آتش نشان" شبکه پویا به سبک یاس:

بابای یاسی آقای آتش نشانه و ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۲
مریم صاد

به نام خدا

ساعت کلاسم رو عوض کردم. البته به اجبار. ولی برام بهتر شد. اینطوری:

1. قبل کلاس نمازم رو می خونم و آش و لاشم نمیره با خدا صحبت کنه.

2. به تمام کارهام سر فرصت می رسم و بعد می رم سر کلاس.

3. بیشتری ها مبتدی هستن و این برای من خیلی بهتره. 

هیچی دیگه همین. راضیم خیلی.




۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۱
مریم صاد

به نام خدا

کاش یادم بمونه که بهش بگم اولین باری که جمله ی "دوستت دارم"، به زبونش اومد اول آذر ماه 96 بود.

یه عالمه یواشکی و آروم تمرین کرد و بعد بهم گفت دوستت دارم.



الان روحمه خودم نیستم

من مردم



پی نوشت:

دوباره زنده شدم و خوابوندمش.

برای خواب، کنارش تو تختش دراز می کشم و وقتی خوابید میام پایین.

دست می اندازه دور گردنم و هزار بار بوسم می کنه تا خوابش ببره.

و من باز می میرم...


ماشاالله لا قوه الا بلله

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۱:۰۵
مریم صاد