به نام خدا
توصیف امروز من و یاس سادات در راهپیمایی اینجوری بود که :
رفتیم صندلی های نماز جمعه رو چیدیم آب جارو کردیم دادیم دست مردم و اومدیم.
بعله. خیلی خیلی زود حرکت کردیم و بالطبع جای نزدیک و خوبی برای پارک ماشین هم گیرمون اومد. تو خنکای سایه و باغچه های آبپاچی شده رفتیم و وسط بلوار کشاورز نشستیم و چشم انتظار که ملت بیان چندتا شعار بدیم. هر گروهی که می اومد، سر خیابون حجاب که ما بودیم، شعارش رو قطع می کرد و می رفت به سمت دانشگاه. من و بابا هی می دوئیدیم به گروهی که هنوز نرسیده بود برسیم و با اونها هم قدم می شدیم و باز سر حجاب قطع می شد و از اول. خلاصه شاید اگر دیرتر اومده بودیم و تو اصل راهپیمایی شرکت می کردیم کمتر قدم می زدیم.
یکمی که راضی شدیم، دیگه برگشتیم خونه. برای نماز و تا دیر وقت نموندیم. از ترس گرمازدگی یاس سادات.