.: ادامه زندگی به شکلی دیگر :.
به نام خدا
همسر از امتحان برگشت. راضی بود. سر مصاحبه شانسی که آورده بود تمام اساتید، اساتیدی بودن که هم باهاشون کلاس داشت، هم آشنایی، و اساتید هم از همسر رضایت داشتند و کلی دل به دلش دادن و استرسش رو هم حل و فصل کرده بودن.
و به این شکل، یه فرم دیگه از زندگی مون آغاز شد.
شکلی که توش راه طولانی ای برای رسیدن به خونه خودمون یا والدینمون، یا محل کار وجود نداره. و تا یه مدتی کتابهای دانشگاهی و درسی توش سوپراستار نیستن. و لازم نیست تمام کارهای خونه رو روی دور تند انجام بدم و وقت نداشته باشم برای کارهای جزئی شخصی. و حالا می تونم با خیال راحت برم یــــــــــک کیلو گوجه فرنگی بخرم و نترسم که اگر خونه بر نگشتم چی می شه.
خلاصه این شکل جدید زندگی ماست + چیزهای دیگه که هنوز جدیدی ِخاص و رنگ و بوی ِخاصی به زندگیمون نداده.
و اما، موکت، یه موکت ساده، که حالا تو تهران انگار کیمیا شده، یه عالمه رنگ زندگی به خونه مون داد. (خونه خودمون سرامیک بود و اینجا کفِش موکته و با فرشها همخونی نداشتن، با بیچارگی موکت مورد نظرمون رو پیدا کردیم)
از صبح زود (به لطف تغییر ساعت 30 شهریور) پاشدم و تمام کارهایی که نداشتنِ موکت مانع می شد تا خونه رو خونه کنم، انجام دادم و حالا که هنوز صبح زوده یه عالمه خوشحالم.
پی نوشت:
1- بدون اجبار، صبح زود بیدار شدن رو خیلی دوست دارم. کلی به کارهام می رسم و روزم برکت پیدا می کنه و کلی وقت هم زیاد میارم.
2- دارم با مفهوم "صبر" در پیش برد مسائل، راحت برخورد می کنم. چند روز طول کشید این خونه ترکونی؟؟؟
ولی حالا خوبم و راضی. نه اعصابی خرد شد، نه تنی خسته.
بد نبود.