.: مهربانی :.
به نام خدا
حالم خوش نیست. با این حالم دیگه صلاح نیست که گزارشها و خبرهای حج رو بشنوم.
فقط با خودم دارم کنار میام که وقتی اومدن، تو تشییع جنازه شون شرکت کنم و دلم رو خالی کنم.
حالم خوش نیست. خواب خوب ندارم. همش پریشانی. همش تشنج.
دلم خیلی سوخته. هی دارم مهربانی رو بهش یاد می دم:
اسم این حال مهربانی است.
اسم این درد مهربانی است.
مهربانی گاهی درد دارد.
گاهی چیزهای خوبی هستند که باید باشی. و باید برای بودنش تاوان بدهی. اما باشی.
یکی از آن چیزهای خوب مهربانی است. و تاوانش هم گاهی درد و غم است. گاهی.
مهربان باش. مهم است. حیاتی است.
پی نوشت:
یک بار دیگه حلیم پختم. حلیم. چه اسم مرتبتی.
از سری قبل خیلی بهتر شد. کلی ساعت بالای سرش ایستادم و هم زدم. حلیم چه اسم خوبیه براش. مهربانی داره تو خودش. ارمغانش مهربانیه. تقسیمش کردم بین اعضای خانه. نرجس گفت اگه روش پسته نداشت متوجه نمی شدم کار خودته.
مهربان بود و خوشمزه. خیلییییی خوشمزه. :*