.: صبح های رفتنش :.
چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ق.ظ
به نام خدا
تو چارچوب نورانی در، شکل قامتش که از تاریکی اتاق خارج می شه، تند و تند برای اینکه حتماً بهش اصابت کنه،
"فاللّه خیرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمین"
می خونم و راهیش می کنم.
همیشه هم شیطان حرفهای بی خودی می زنه و من با عمق بیشتری به چیزی که خوندم فکر می کنم و می سپرمش....
وخداوند بهترین نگهبان است، اومهربانترین مهربانان است
تو چارچوب نورانی در، شکل قامتش که از تاریکی اتاق خارج می شه، تند و تند برای اینکه حتماً بهش اصابت کنه،
"فاللّه خیرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمین"
همیشه هم شیطان حرفهای بی خودی می زنه و من با عمق بیشتری به چیزی که خوندم فکر می کنم و می سپرمش....
وخداوند بهترین نگهبان است، اومهربانترین مهربانان است
پی نوشت:
خانوادۀ شهدا که از آخرین دیدار می گن، همیشه اشکم جاری می شه.
فکر به اینکه هر دیدار ِصبح، قبل از رفتنش، شاید آخرین دیدارمون باشه.
خانوادۀ شهدا که از آخرین دیدار می گن، همیشه اشکم جاری می شه.
فکر به اینکه هر دیدار ِصبح، قبل از رفتنش، شاید آخرین دیدارمون باشه.
۹۴/۱۰/۳۰