.: وزن :.
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ
به نام خدا
دکترم، خودم، مامانم، مادر همسر، همسر کلی برای وزن گرفتنهای هفته های آخر برنامه ریزی کردیم. با وجود تلاشهام، خیلی موفق نبودم. علاوه بر اون یهو سرو کله این سرماخوردگی هم تو زندگی مون پیدا شد. هم همسر رو انداخت و هر روز بدتر از قبل شد، هم من رو.
دوباره دیشب تا دم دمای صبح درد داشتم و بیدار بودم. صبح پاشدم دیدم همسر که حالش بدتر شده هیچ، خودمم عطسه و سرفه می کنم و آب بینیم روونه.
صبحانه خوردیم، خرید کردم و سوپم رو بار گذاشتم و رفتیم دکتر. یه کیسه دارو و نامه استراحت به همسر داد و به منم گفت باید بسازی...
هیچی دیگه. انقدر چاق شدم از در رد نمیشم.
بچه م قد یه کف دسته حالا ببینین.
:(
پی نوشت:
به من چه خب...
۹۵/۰۱/۱۴
بذار قدّ کف دست باشه. خب بزرگ میشه...
به هرکی بره نه زشت میشه نه ریزه... ;))