آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: شکل جدید زندگی :.

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ب.ظ
به نام خدا
تولد یک هفته گی یاس سادات مصادف شد با دومین سالگرد ازدواج من و بابا. یک روز بی نهایت عالی بعد از روزهای تلخ و دردناک قبلش.

http://cdn-ugc.cafemom.com/gen/constrain/500/500/80/2013/03/20/18/6v/f5/potn3sugco1my7u.jpg

یاس سادات من، چهار روز بعد از به دنیا اومدنش، دچار زردی شد، چرا؟؟؟ به علت خوب غذا نخوردن. و تو چه می دانی که این برای یک مادر یعنی چه. و چه دلیلهایی دارد...
روز سومش بدترین روز زندگیم بود. از این طرف اون زاااار می زد از گرسنگی، از این طرف من زاااار می زدم از ناتوانی. از احساسات منفی بی فایده بودن و ... و از درد...
بیمارستان رفتیم و بستری شد. از روز تولد امام علی علیه السلام و روز پدر، که قبل زایمان برنامه ریخته بودم برای همسر اولین روز پدرش رو جشن اساسی بگیرم، تا شهادت حضرت زینب سلام الله علیها که روزهای اعتکاف بود.
یا رب ِیا رب هایی گفتم و دردهایی کشیدم و سختی هایی دیدم که نپرس. اما آب دیده شدم. مادر شدم. خوب شدم. صبور شدم و اومدم بیرون. و چقدر الطاف مادر سادات رو دیدم و چقدر لطف خدا شامل حالم بود مداوم.
بعد از اون سه روز خودم به خاطر شلخته خوردن آنتی بیوتیکهام دچار تب و مریضی خفن شدم که زیر سرم رفتم و یک سره مراقبت می طلبیدم.
و خدا خیر بده به مامان و بابا و همسر و خواهر و برادر و عروسمون و مادر همسر که هر کی یه قدمی در بهبودم برداشتن تا بلاخره غذام شد غذای بقیه و حال روزم برگشت به شکل قبل.

حالا زندگی جاریست.
هر روز چیزهای بیشتری از خصوصیات دخترم دستمون میاد و در تلاشیم که حسابی با صداهاش حال و روزش رو بفهمیم و در حل مشکلاتش قدم برداریم.


پی نوشت:
برای همۀ مامانا، آرزوی صبر و سلامتی می کنم دائم. برای نی نی ها آرزوی سلامتی و شادی مداوم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۶
مریم صاد

نظرات  (۶)

ایشون عزیز دل خاله شون هستننننننننن...
واینکه آرامترین لحظه ها, لحظه های درآغوش کشیدن و تماشاشه...

ای جانم
سلام مامانش :)
الحمدلله که حالا سالمید
شکر خدا که بالاخره اومد این دختر گلی
ان شاالله که همیشه سالم و سلامت باشید
وای من ذوق از دست نینی :))
بوس بوس بوس
پاسخ:
قربانت عزیزم. مچکرم.

عزیزم، کاملا درک می‌کنم که چقدر سخت بوده برات

خدارو شکر که همه چیز به خوبی‌ گذشت

شک ندارم که مامان خیلی‌ خوبی‌ هستی‌ حالا ببین کی‌ گفتم

بوس به مامان و دختر بهاری 

پاسخ:
امیدروارم.
قدم نو رسیده مبارک
چشم هم بذاری بزرگ میشه به امید خدا
پاسخ:
دوست ندارم این روزها زود بگذرن. عشق میکنم. ولی وقتی اتفاقی می افته که از پس حلش بر نمیام، می آشوبم.
۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۳ کشک و بادمجون
میدونم چی میگی. مارال منم سه روز بخاطر زردی بستری بود.دقیقا بخاطر تغذیه ش. هنوز که هنوزه فک میکنم چه مامان بدی بودم که نمی دونستم. ولی تقصیر من و تو نیست.مگه چن تا بچه بزرگ کردی که تجربه داشته باشی. خدا رو شکر که الان سالم و صحیح توبغل مامانشه. :-*
پاسخ:
یعنی واقعا حرف دلم رو فهمیدی که این کامنت رو گذاشتی.
۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۵ کشک و بادمجون
خیلی مراقب خودت باش. مامانا نباید مریض بشن ؛-)
پاسخ:
این یک بایده واقعا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی