آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: وقتی که شب سیاهه من تو رو دارم :.

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ق.ظ

به نام خدا

دیشب شب خوبی بود.

نه به خاطر اینکه خووووب خوابیدم.

نه به خاطر اینکه یاس سادات مشکلی نداشت.

به خاطر اینکه سر شب که به یاس شیر دادم با هم کنار هم دو ساعت خوابیدبم و من آماده شب بیداری شدم. 

بعدشم وقتی وسطهای شب مثل پریشب بی تاب شد، هم دردش رو میدونستم هم درمونش رو.

***

پریشب باز فکر کردم بعد اونهمه شیر خوردن هنوز گرسنه ست. کلی حرص خورده بودم...

بعد دیشب فهمیدم این شیر کمکی که درمان گرسنگیش هست بهش دل درد هم میده. درمانش هم اتفاقی دستم اومد. با یه حالت خاص نگهداشتنش و ماساژ شکم، بچه م یواش یواش آروم میشه.

بلاخره شیر صبحش رو خورد و مثل پریشب با اذان صبح خوابید.

همین رو میخوام. که اگر مشکلی هست بتونم از پسش بر بیام و بدونم چی کار کنم.


الحمدلله رب العالمین



پی نوشت:

  1. ساعت 8 و 9 شب که میشه استرس میگیرم که خب امشب قراره چی بشه. درحالی که تو روز  مشکل زیادی نداریم. 
  2. فعلا که خبری از افزایش شیر نیست... شاید دارم عجله میکنم.
  3. دنبال یه دکتر خوب برای یاس سادات هستم. نمیدونم دکتری که بیمارستان معرفی کرده بود (دکتر سماعی) چقدر کار بلد و قابل اعتماده. پیر و با تجربه و مهربون که بود. اما در دسترس نه. 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۲
مریم صاد

نظرات  (۱)

عزیز دلم، کاملا حق داری. گریه که می‌کنن یا بی‌‌تاب که هستن آدم قلبش مچاله می‌شه. کم کم دستت میاد که دلیلش چیه و میتونی‌ با آرامش بیشتر به داد یاس سادات برسی‌.

با یاس خودتم واقعا تغییر میکنی‌ و وارد یه مدل دیگه از زندگی‌ میشی‌.

پاسخ:
اوهوم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی