.: احیا :.
يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ
به نام خدا
جوشن کبیر رو با تلویزیون خوندیم. با مسجد جمکران.
دونه به دونه بندها رو بیدار بود و احیا گرفته بود و همینطور که شیر میخورد باهام تکرار کرد.
سخنرانی رو هم گوش دادم و وقت قرآن به سر شد و هنوز نخوابیده بود.
با همسر بدو بدو لباس پوشیدیم رفتیم مسجد.
اونجا هنوز سخنرانی تموم نشده بود. تموم که شد بک یا الله دوم رو که گفتم، شروع کرد به گریه.
رفته بودم قرآن به سر، شدم یاس به بغل
۹۵/۰۴/۰۶
رفتم گشتم و یه قرآن کوچولو پیدا کردم و گذاشتم بالای سرش. بهش گفتم:" خاله، این اولین شب قدر زندگیته. قبول باشه. منم دعا کن." جیغش در آمد... :(