.: لپه باقالی :.
به نام خدا
وقتی من و محمد مجرد بودیم، یکی از افتخارات مامان این بود که در سی سحر ماه رمضان، سی سحری متنوع درست می کرد. (امسال شرایط فرق می کرد ولی)
مثلاً اگر چندین بار مجبور بودیم مرغ بخوریم، مرغها طعهم هاش فرق می کرد با هم. یه بار با رب انار بود. یه بار با آلو و دونه انار. یه بار با بادمجون و ... علاوه بر اون، قاطی پلوهای متنوعی هم داشتیم.
مامان همسر ولی خیلی تنوع غذایی نداشتن. همسر یه سری غذاها رو تو خونه ما برای اولین بار چشید. غذاهای ایرانی ها، نه مثلاً لازانیا، و بابت غذای پخته شده صحبت خاصی نمی کرد، و وقتی یه غذا رو تا ته ته تهش می خورد و سر قاشقهای آخرش با هم دعوامون می شد، یعنی غذا خوشمزه بوده. و وقتی یه غذا می موند، یعنی دوست نداشته. به حجم غذای پخته شده هم ربطی نداشت. به این شکل، از اون تعداد غذاهای جدید، خیلی ها رو تأیید کرد و یه سری رو رد.
یه عالمه از غذاهایی که من خیلی دوست دارم رو دوست نداشت. غذاهایی که خوشمزه درست می کنم و تو خونه مون کلی مشتری داره.
همه اینها رو نوشتم که بگم با وجود محدود کردنم در تعداد و تنوع غذا، باز هم تا حد زیادی موفق شدم روش مامانم رو اجرا کنم. (قرمه سیزی مثل خون در بدن همسر جریان داره و به درخواست خودش دو سه شب سحری قرمه سبزی خورد، می شد متنوع تر باشم)
هیچی یعنی مثلاً خوشحالم. و به قول آذر ماهی صفت، یه جورایی خواستم پزو جلوه کنم.
روزهایی که نیست خودم رو مهمون مامانم می کنم. دست و دلم به آشپزی نمی ره.