.: انعطاف :.
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ق.ظ
به نام خدا
یهو هوس کردم به فیلمها و عکسهامون سر بزنم.
تو فولدرها یه فولدری بود که همیشه از نگاه کردن به عکس و فیلمهاش پرهیز می کردم.
اما امشب شب خوبی بود برای دیدنش:
فیلم شبی که تصمیم گرفتیم خونه رو اجاره بدیم و بیایم.
پست اون موقع: اینجا
چقدر زار زده بودم. همون موقع هم می دونستم که اگر بعداً این فیلم رو ببینم مسخره م میاد. و واقعاً الآن اینطوری بودم. نزدیک یک سال می گذره و حرفهام با حرف داخل فیلم به کل عوض شده.
روزگار خیلی خیلی خیلی خیلی خوبی رو در کنار سختی ها سپری کرده بودیم، خاطرات عالی ای از یک سال زندگی تو اون خونه برامون باقی مونده. کلی خودمون رو محک زدیم. ولی بر خلاف فیلم دیگه فکر نمی کنیم تغییرات بده. انقدر که از بعد از اون ریسکهای بیشتری کردیم.
اون موقعها فکر می کردم با رفتن از اون خونه که داخلش عروس شدم، تیکه ای از وجودم رو ازم گرفتن. یه جای فیلم می گم "احساس می کنم هیچی ندارم". ولی حالا دیگه از اونجا کنده شدم و دلم نمی خواد برگردم. (و این رو می دونم که اگر مجبور به کاری بشم، اون رو به بهترین شکل ممکن انجام می دم و سختی هم نمی کشم. حتی شده برگشت به اون خونه با مختصات حال حاضرش... )
و خداوند به انسان دو نعمت داد:
و خداوند انسان را فراموشکار آفرید.
و خداوند انسان را انعطاف پذیر آفرید.
پی نوشت:
خارج شدن از این دنیا هم همینطوریه؟
یعنی اولش فکر می کنیم خیلی اون طرف بده، ولی اینطور نیست؟
اعمالمون چی می گن؟؟؟
یهو هوس کردم به فیلمها و عکسهامون سر بزنم.
تو فولدرها یه فولدری بود که همیشه از نگاه کردن به عکس و فیلمهاش پرهیز می کردم.
اما امشب شب خوبی بود برای دیدنش:
فیلم شبی که تصمیم گرفتیم خونه رو اجاره بدیم و بیایم.
پست اون موقع: اینجا
***
چقدر زار زده بودم. همون موقع هم می دونستم که اگر بعداً این فیلم رو ببینم مسخره م میاد. و واقعاً الآن اینطوری بودم. نزدیک یک سال می گذره و حرفهام با حرف داخل فیلم به کل عوض شده.
روزگار خیلی خیلی خیلی خیلی خوبی رو در کنار سختی ها سپری کرده بودیم، خاطرات عالی ای از یک سال زندگی تو اون خونه برامون باقی مونده. کلی خودمون رو محک زدیم. ولی بر خلاف فیلم دیگه فکر نمی کنیم تغییرات بده. انقدر که از بعد از اون ریسکهای بیشتری کردیم.
اون موقعها فکر می کردم با رفتن از اون خونه که داخلش عروس شدم، تیکه ای از وجودم رو ازم گرفتن. یه جای فیلم می گم "احساس می کنم هیچی ندارم". ولی حالا دیگه از اونجا کنده شدم و دلم نمی خواد برگردم. (و این رو می دونم که اگر مجبور به کاری بشم، اون رو به بهترین شکل ممکن انجام می دم و سختی هم نمی کشم. حتی شده برگشت به اون خونه با مختصات حال حاضرش... )
و خداوند به انسان دو نعمت داد:
و خداوند انسان را فراموشکار آفرید.
و خداوند انسان را انعطاف پذیر آفرید.
پی نوشت:
خارج شدن از این دنیا هم همینطوریه؟
یعنی اولش فکر می کنیم خیلی اون طرف بده، ولی اینطور نیست؟
اعمالمون چی می گن؟؟؟
۹۵/۰۵/۰۳