.: به سرعت طوفان :.
به نام خدا
قبلا هم وقتی یه چیزی می گذاشتم کف دستش، خوب و محکم می گرفت و به سمت آزمایشگاه که دهانش بود می برد. ولی در سومین تاریخ شمسی بله برون من و باباش، در سه ماه و بیست روزگی، وقتی عروسک رو به سمتش بردیم دستش رو دراز کرد و گرفت و به دهانش برد.
و امشب، هر دو کمی هول کردیم وقتی دیدیم انقدر سریع داره بزرگ میشه.
وقتی روی زمین دراز کشیده بود چرخید و موند... غلت زده بود... مثل لاک پشتی که برعکس گذاشته باشنش هیچ کاری از دستش بر نمی اومد. فقط پا و جیغ می زد.
تختش رو باید به محافظهای دیوار تجهیز کنم و دیوارش رو بکشم بالا.
دلم یه جوریه....
چرا دارم می ترسم؟ چرا بغض دارم؟