.: و من یتق الله :.
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۱۲ ب.ظ
به نام خدا
یاس سادات به طرز عجیبی اصلاً تب نکرد!
خیلی در مورد تب 4 ماهگی شنیده بودم. خیلی می ترسیدم. اصلاً برای ترس از تب بود که قبل از سفر نبردمش واکسنشو بزنه. گفتم که کلی هم تا صبحش کابوس دیدم، ولی خدا خیلی لطف کرد. و من باز هی آیۀ و مَن یتق الله... به ذهنم می اومد که تمام زندگیم رو ساخته.
شب اول نیم یا یک ساعت یک بار، یکی در میون بیدار شدیم و تستش کردیم. به جای یک روز، دو روز درجه براش گذاشتم و چکش کردم. بدنش در پایین ترین دمای ممکنش گرم بود. خیلی خدا رو شکر واقعاً.
پی نوشت:
اصلاً خودم از استرسم تعجب می کردم. یعنی که چی؟ یه لیوان آب خوردم و بچم رو سپردم به مادربزرگش. خلاص.
۹۵/۰۶/۰۷