.: سفر - 1 :.
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ
به نام خدا
همسر یک کار ده دقیقه ای واجب و حضوری تو شهر اراک داشت. پیشنهاد داد بار سفر ببندیم و سه تایی بریم. من ِعاشق سفر هم از خدا خواسته بساط رو آماده کردم و صبح کله سحر، وقتی همسر از ایستگاه اومد، راه افتادیم.
خوش خوشون رفتیم و به موقع رسیدیم و کار یک ربعه رو انجام دادیم. وقت نماز شد نماز رو خوندیم و تو شهر پر از پارک و خلوت اراک دنبال محل اقامت برای استراحت گشتیم و به نهار و یک خواب نیم ساعته برای حضور تو اراک اکتفا کردیم.
توی مسیر قم، بیلبوردها و عرشه پل ها، تبلیغی از شهر "دستجرد" کرده بودند و از دریاچه و فضای بین المللی اقامتیش. دریاچه ای شبیه به دریاچه شهدای خلیج فارس تو عکسها بود و حس می کردی شاید با این لفظ "بین المللی" از دریاچه شهدای خلیج فارس هم بهتر و دیدنی تر باشه. بنابر این قصد کردیم شب رو دستجرد اقامت داشته باشیم.
این کتاب یار سفرهای زمان مجردیم با خانواده هم بود. کلی شهرها رو با اون شناختیم و کلی چیز یاد گرفتیم. کلی جاهای جالب سر راه رو رفتیم و با چشمهامون دیدیم که چقدر ایران زیباست. و همه اینها تأثیرات مهندس نرجس بود.
برای رفتن بهش از اراک راههای زیادی بود. یکی از اونها فرمهین بود که مردم اراک خیلی خیلی خوب راهنمایی کردن و راهی شدیم.
دوربین همسر شارژش تموم شده بود. تصاویر جاده رو می بلعیدیم.
تصاویری که در کودکی در یکی از کتابها دیده بودم. و عاااااشقش بودم... انقدر شباهت داشت که تشویق شدم برم و ببینم تصویرگر اون کتاب مال استان مرکزی بوده؟ انقدر که تصاویر شبیه بود.
همسر یک کار ده دقیقه ای واجب و حضوری تو شهر اراک داشت. پیشنهاد داد بار سفر ببندیم و سه تایی بریم. من ِعاشق سفر هم از خدا خواسته بساط رو آماده کردم و صبح کله سحر، وقتی همسر از ایستگاه اومد، راه افتادیم.
خوش خوشون رفتیم و به موقع رسیدیم و کار یک ربعه رو انجام دادیم. وقت نماز شد نماز رو خوندیم و تو شهر پر از پارک و خلوت اراک دنبال محل اقامت برای استراحت گشتیم و به نهار و یک خواب نیم ساعته برای حضور تو اراک اکتفا کردیم.
توی مسیر قم، بیلبوردها و عرشه پل ها، تبلیغی از شهر "دستجرد" کرده بودند و از دریاچه و فضای بین المللی اقامتیش. دریاچه ای شبیه به دریاچه شهدای خلیج فارس تو عکسها بود و حس می کردی شاید با این لفظ "بین المللی" از دریاچه شهدای خلیج فارس هم بهتر و دیدنی تر باشه. بنابر این قصد کردیم شب رو دستجرد اقامت داشته باشیم.
***
سال اول ازدواجمون، یه باری که با هم به خیابون انقلاب برای خرید کتاب، رفته بودیم، یه کتاب نقشه راههای ایران خریدیم و تو خونه داشت خاک می خورد. چون سفرهامون همیشه اول و آخرش معلوم بود. ولی برای این سفر، در و پنجره رو هم قفل زده بودیم و تو ماشین نشسته بودیم که یهو به دلم گذشت برم و بیارم و یار سفرمون کنمش. و چه کار خوبی بود. این کتاب یار سفرهای زمان مجردیم با خانواده هم بود. کلی شهرها رو با اون شناختیم و کلی چیز یاد گرفتیم. کلی جاهای جالب سر راه رو رفتیم و با چشمهامون دیدیم که چقدر ایران زیباست. و همه اینها تأثیرات مهندس نرجس بود.
***
اول اولش نمی دونستیم دستجرد همین حوالیه. با این کتاب فهمیدیم. چندتا دستجرد داره ایران و این دستجرد ِبیلبوردها، مال استاد مرکزی هست.برای رفتن بهش از اراک راههای زیادی بود. یکی از اونها فرمهین بود که مردم اراک خیلی خیلی خوب راهنمایی کردن و راهی شدیم.
دوربین همسر شارژش تموم شده بود. تصاویر جاده رو می بلعیدیم.
تصاویری که در کودکی در یکی از کتابها دیده بودم. و عاااااشقش بودم... انقدر شباهت داشت که تشویق شدم برم و ببینم تصویرگر اون کتاب مال استان مرکزی بوده؟ انقدر که تصاویر شبیه بود.
ادامه دارد...
۹۵/۰۶/۱۰