.: گرمای وجودش... :.
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۳ ق.ظ
به نام خدا
گفته بودم که یاس سادات اجازه نمی ده بغلش کنم؟ وقتی بغلش می کردم انقدر کش و قوس می اومد که خودشو از آغوشم رها کنه.
اما الآن یه یه هفته ده روزیه، وقتی نمی خوام صدای خواب آور رو براش بگذارم و روی پا هم نمی خوابه، اینطوری آروم می گیره. و من دلم می خواد تا صبح براش شعرهای من در آوردی بخونم و بگذارم تو بغلم باقی بمونه. و همش فکر می کنم شاید دیگه این اجازه رو بهم نده و باید الآن این فرصت رو غنیمت بشمرم.
کی گفته بچه پر از نیاز به مادره؟! خیلی از اعمالی که برای یاس سادات انجام می دم و براش مفیده نیاز منه نه اون. یکیش این.
من به بوسه های خیس و آغوش داغت نیاز دارم مامانم.
۹۵/۰۷/۲۸
همین جوریه که میگی
من حتا بعضی چیزا که برای پسری میخریدم دلیلش این بود که من کیف میکردم اون چیزو داشته باشه
بغل هم تا میتونی لذتشو ببر که اگه مثل خود من یا پسری من باشه بزرگ تر که بشه از بغل فراری میشه.