آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: تشکر. سپاس. قدردانی :.

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ب.ظ

به نام خدا

یاس سادات تا سه روز یه خط در میون تب کرد. وقتهایی که به اجبار لباس گرم تنش کردم. 

بعد هم تو روزهای سوگواری بودیم و نمی شد اون طوری که دوست دارم پرستاری کنم. کمپرس گرم بگذارم و لباس راحت دائم تنش کنم و بلاخره سخت گذشت ولی گذشت. امشب بردمش حمام و بعدش تو بغل خالش خوابید.


***


این پست، یه پست سراسر تشکره اول از خواهرم، بعد مامان و بعدتر عروس خانم مهربونمون. و در یک بخش جداگانه تشکر هست از بابا و برادرم.

از لحظه ای که خبر فوت پدر همسر رو شنیدیم، یاس سادات دیگه نشد که پیشمون باشه. به خاطر فهم شدید و حساسیت زیادی که پیدا کرده...

از اون طرف تمام نیاز همسر به همراهی من بود و تمام نیاز من، همراهی با همسر. شرایط خیلی خاصی بود. خیلی خاص. مججججبور شدم چند روزی ساعات کمتری با یاس بگذرونم. و تو این مدت سپردمش به خاله نرجس دلسوز و مهربان و جان. و بعد مامان عزیزم و در صورت لزوم، خیالم از حمایت همسر ِنازنین ِبرادرم هم راحت بود. 


از این طرف، بابا، مدیریت عالی ای در لحظات اول و بعد روز خاک سپاری و بعدتر روز ختم داشتن و چقددددددددددر بودنشون کنارم خوب بود. و محمد، در بین مراسم، حرفهایی زد، کارهایی کرد، که بسیار آرامش بخش بود و راه بر. و بعدتر واقعه رو از دیدگاه چند نفر شنیدم، کارهای اون برای اونها هم خوب بوده. 


خلاصه اینکه، این روزهای سخت، غرغر کردنهام، چنان جواب داده شد، که فقط شرمندگی برام باقی گذاشت. اگر همراهی حتی یکی از اینها نبود، روزهام سخت تر سپری می شد. خیلی سخت تر.




الهی صد هزار مرتبه شکر.



پی نوشت: 

هر نگاهی که به مامان و باباهامون می کنیم، غنیمته. مهربون نگاهشون کنیم. 

خدا سالیان سال سال سال سال برامون حفظشون کنه.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۶
مریم صاد

نظرات  (۱)

خدا حفظ‌شون کنه.

داشتن خانواده حمایتگر یه نعمته.

پاسخ:
واقعاً

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی