.: سوگواری :.
دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ
به نام خدا
فوت یهویی بابا بخش سخت ماجرای این چند وقته بود. و داغدار شدن همسر و برادرهاش، و مادرشون، بخش سخت تر ماجرا.
اون بنده خدا که رفت، ولی ما عروسها موندیم با همسرهامون و مادر همسرمون، که شدیداً در حالت عزاداری به سر می برن.
خوبن، خوشن، دور هم جمع می شیم، می خندیم، اما همه شون داغونن. داغون.
همۀ مسائل به بابا ربط داده می شه، همه خاطرات یک راهی پیدا می کنن تا به بابا برسن، همه گذشته ها انگار بابا نقش اصلی رو اجرا می کرده.
نرجس می گه "تا 6 ماه باید اجازه سوگواری بهشون بدین." این جمله خیلی بیان راحتی داره ولی در عمل، ... نمی دونم آیا می شه باهاش کنار اومد؟
این روزها انگاری سخت ترن از اون روزها
۹۵/۰۸/۱۰