.: ارشد بعد از مادر :.
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ب.ظ
به نام خدا
پریشب فهمیدم تولد یکی از برادرشوهرها که چندبار تا حالا خواسته بودیم براش تولد بگیریم و نشده بود، امشبه.
تولد هم یعنی فرصتی برای دور هم بودن. فرصتی برای فراموش کردن حال روزهای این روزهامون.
دیروز عصر، دست به کار شدم و یه کیک نسکافه پختم با شیر نسکافه عالی، لیوان کاغذی، برف شادی باقی مونده تولد همسر و شمع هم برداشتیم و با یاس سادات رفتیم خونه شون که دارن بازسازی می کنن.
مشغــــــــــول کار، سورپرایزشون کردیم. خیلی خیلی سرحال شدن.
حالا همسر تو راه می گفت تو خونه مامان تولد بگیریم. من می گفتم نه. می گفت اون الآن خسته ست اعصاب نداره. من می گفتم به من اعتماد کن! و اعتمادش جواب داد. هم خستگیشون در رفت هم کلی انرژی مثبت جاری شد.
خیلی خداروشکر
۹۵/۰۸/۲۳