.: ماجراهای من و یاسی :.
يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ب.ظ
به نام خدا
با هر بار غذا خوردن یاس سادات، تمام لباسهایش و تمام لباسهایم باید تعویض و شسته شود.
گاهاً داخل مایع سفید کننده هم برود.
واویلاییست ماجراهای غذا خوردن خانم.
پی نوشت:
با دستی که به همراه قاشق قبلی غذا به دهانش فرو رفته، اول چشم می خاراند. بعد دماغ.
بعد موهایش را دست می کشد، و سپس من را در آغوش می کشد.
در نهایت هم با دستهایش به من می کوبد که صدایم کند: "مامان قاشق بعدی"
و من هم از آن مامانها که اجازه بدهم او هر کاری دلش می خواهد بکند.
ولی وجداناً از لباس شستن خسته شدم. دستهام رفته. روسری ساتن به دستهام می چسبه.
تازه نصف بیشترش رو می اندازم داخل ماشین سطلی.
۹۵/۰۹/۰۷