.: دون دون :.
به نام خدا
تب یاس سادات که پایین اومد، تمام تنش پر شد از دونه های قرمز. فکر کردم آبله مرغان هست. و یا به ماست چکیده ای که بهش داده بودم واکنش نشون داده. چشمهاش هم کلی پف کرده بود و خیلی نگران بودم.
طبق معمول همسر نبود. عصر با مامان و بابا بردیمش دکتر. یه دکتر خیلی خیلی خوب تو درمانگاه طرف قراردادمون نزدیک خونه.
پریروزش که بردم، نگران شده بود. گفت تحت نظر داشته باشمش. این بار که بهش گفتم دونه های قرمز ریخت یه نفس راحت کشید و خوشحال شد. گفت خب خداروشکر "رزوئلا"ست. حله. پاشو برو هیچی نمی خواد. یه عالمه هم با یاس سادات بازی کرد و برام توضیحات داد. داروهای تقویتیش رو هم خواستم، اونم تو دفترچه نوشت، برخلاف اون دکتر ِ...
هنوز دونها خوب نشده. تا فردا فرصت داره. وگرنه باز باید ببرمش دکتر ببینه. امروز به نظرم بیشتر هم شده بود.
و فردا باز هم همسر نیست...