.: ته ته دنیایی :.
به نام خدا
عزیز من!
بعد از اینهمه سال، و اینهمه اتفاق، دو ساعت زمانی بسیار کمی بود برای با هم بودن.
تو، آرشیوی از وقایع 12 سال گذشته زندگی من هستی که با تمامشان مثل من خاطره داری. خاطرات دور. خاطرات پلاسیده و شاید پوسیده. اما "خاطره"، که برای ما بچه های Olden Time بسیـــــــــــــــــار با ارزش هستند و چشیدنی.
چقدر حرفهای نا گفته و نصفه و نیمه باقی ماند که تا ساعتها بعد از رفتنت در موردشان فکر می کردم که "اِ اینو تا تهش نگفتم." " اِ نفهمیدم این چی شد که می گفت".
چه خوب بود دیدنت. نگاه کردن به چشمهایت وقتی که حرف می زدی. چشم و گوش بودنت وقتی حرف می زدم. و ... افتخار کردنهایم به داشتن دوستی مثل تو.
هووووم. چه دوست داشتنی هستی تو. خدا برایم. برای مادر و پدرت. برای پارسا. برای همسر مهربانت حفظت کند.
دوستت دارم نازنین سیمین دنیای ِ ته. سیمین ِ ته نشین شده. سیمین ِ دور نشین. سیمین ِ نزدیک در قلبم. و ممنون که برایم وقت گذاشتی در این فشردگی زمانت. و حالا من سرزمین دوستیم از تمام سرزمینهای درونم بزرگ ترند و زیباتر. دل بقیه سرزمینهایم آب.
لطفاً Inside Out رو ببینید.
پی نوشت:
مهمون داشتم. چه مهمونی!
سیمین نازنینم.
منم از دیدنت بی نهایت خوشحال شدم. اینکه یکی از آدمها مهم قلب مریم رو دیدم و باهم زمان خوشی رو گذروندیم، خیلی خوشحالم خییییییییییییلیییی...
ممنونم که خاطره ی خوب امروز رو برای هممون ساختی.
منم دوستت دارم اردیبهشتیِ ته نشین شده ;))