.: خرید :.
به نام خدا
منتظر تماس بودم، اما فکرشو نکرده بودم که خب تماس بگیرن بعدش چی می شه. بنابر این یه صبح پر از استرس رو شروع کردم.
***
وقتی سیمین پاشو از در خونه بیرون گذاشت، به این فکر می کردم که حالا چی کار کنم؟ خیلی بد شده بود که نه تو ی سفر اصفهان که هفته پیش رفته بودیم، حواسم به این مطلب بود، نه فکر جدی ای برای این بخش کرده بودم. ولی سیمین زرنگ تر بود. تو دیدارمون یه عالمه هدیه زحمت کشیده بود و کلی خجالت زده شدم. و من فقط یه خط از خطهای از قبل نوشته، بهش هدیه دادم.
همسر با مادرش اومد خونه و با اونها هم مشورت کردم، همگی پیشنهادهامون رو روی میز گذاشتیم. شب قبل از خواب، دیجیکالا رو که پریروز به خاطر سنگین شدن موبایل پاک کرده بودم و ساجده به خاطر کتاب "پنجشنبه فیروزه ای" دوباره مجبورم کرده بود نصبش کنم، گشتم و به این فکر می کردم که هدیه به سیمین چه خصوصیاتی باید داشته باشه.
"کم جا. سبک. سنتی یا ایرانی"... و بلاخره به گزینه ی مورد نظرم رسیدم. سه مورد بودن. همه رو تو گروه علاقه مندی هام گذاشتم و قرار شدم برم شهروند ببینم چیز بهتری پیدا می کنم یا نه. صبح شد و بارون شد و سیل شد و سرد شد و وقت نبود و وضعی بود و یاس سادات بود و نشد که برم. همسر و مادر همسر رو فرستادم و وقتی برگشتن گفتن همون بهتره. پروسه انتخابم طولانی شد و شب شد و هی هر دقیقه به سیمین زنگ زدم و یه چیز پرسیدم و وقت فرستادن، دو کالای دیگه که ست اولی بود، "ناموجود" شد و آه از نهادم بلند شد و دیگه هر چی گشتم چیز مناسب پیدا نکردم و همون یه دونه رو فرستادم و ... تمام.
***
چرا وقت سفارش، شماره خودم رو دادم؟
چرا شماره سیمین رو تو خونه نگه نداشتم؟
چرا به گوشی همسر اکتفا کردم؟
چرا امروز روز کار همسر بود؟
چرا زنگ که زدم عملیات بود و تا دو ساعت بعدش نیومد؟
اتفاق خوب:
برای من بچه دار، تو این آلودگی هوا، بعد بارون، بعد سرما، خیلی گزینه خوبی بود خیلی.
ممنون دیجیکالا.
اصلاً نمی دونم خوشش اومده یا نه. فقط می دونم رسیده.
پیام اخلاقی:
لطفا قبل از سفارش و اصلاً دیدن اجناس،
1- اطلاعات مورد نظر رو تهیه کنید.
2- دل دل نکنین. زود تصمیم بگیرین. (چون ممکنه "ناموجود" بشه.)
3- شماره گیرنده رو وارد کنین.
4- با گیرنده زمان بودنشون در خانه رو هماهنگ کنین.