.: در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد :.
به نام خدا
چهار دست و پا، به حرکات یاس سادات اضافه شد. 7 روز بعد از حرکت موثر سینه خیز. حالا سرعتش برای رسیدن به همه چیز چند برابر شده.
مثل 5-6 ماهگی که هر روز یه کار جدید می کرد، دوباره هر روزش با روز قبلش متفاوته و سعی و تلاش برای رشد.
دیروز تو اتاق نرجس نتونست خودشو که دراز کش بود، از میز بکشه بالا. امروز که داشتم نماز می خوندم با خلوص نیت و حواس جمع به قرار گرفتن در برابر خدای یگانه، حرکات یاس سادات رو هم زیر نظر داشتم که تو دکوراسیون جدید، خودش رو به گوشه مبل رسوند و خودش رو کشید بالا و رو دو زانو نشست و زار می زد و با نگاهش تمنا می کرد برم پیشش. منم سر نماز. کوتاه نیومد، تلاش کرد و روی پاهاش ایستاد و گریه اش قطع شد و خندید. کلی خندید. دست می کوبید روی مبل و عشق می کرد. خودش رو به میز رسوند. روی میز لیوان بود. ازین پرپریها که راحت خرد میشه. لبه میز هم تیز بود. سر نماز قسم و آیه به خدا که حفظش کن تا نمازم تموم بشه. خدا گوش کرد و یکی از فرشته ها برای یاس سادات جفت پا گرفت و یه فرشته دیگه بغلش کرد و روی زمین که پتو پهن بود خوابوند. یاس سادات هم هاج و واج نگاه می کرد. هنوز گریه نکرده بود که نمازم تموم شد و بالای سرش بودم و یکمی باهاش شوخی کردم که یادش بره افتاده. بعد هم پتو روی میز پهن کردم و بقیه فضا رو امن کردم و رفتم سر نماز بعدی.
تقبل الله وااااااااقعاااااااا