آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: بزرگ و بزرگتر :.

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ

به نام خدا

از بعد دیدار با سیمین نازنین، دکور خونه رو عوض کردیم. دور تا دور مبل رو گذاشتیم و دکوری ها رو جمع کردیم و چندتایی که به نظرم کم خطر بودن رو گذاشته بودم زیر تلویزیون و تصور می کردم حالا حالاها جا داره تا بخواد دستش به اینها برسه.

باید خدمتتون عرض کنم که دیروز که من سر کامپیوتر نشسته بودم و یاس سادات هم دوست داره نزدیک ترین حالت به من قرار بگیره، مبلها رو گرفت و خودشو به دکور تلویزیون رسوند و پیش اومد تا دم کامپیوتر. پای مجسمه سفالیم رو گرفته بود ول نمی کرد. 

دکوری های زیر تلویزیون هم جمع شدن و به جاش عروسکها و اسباب بازی های یاس سادات به دکور افزوده شد. 

فکر می کردم کلی بهم بربخوره و ناراحت بشم از این وضع، ولی خیلی برام خوشایند بود. خیلی. درسته خونمون دیگه فیروزه ای و هنری نیست، ولی یه عالمه فضا داره تا یاس سادات توش مانور بده. نمی دونم چرا انقدر راضیم. خیلی فکر می کردم کار سخت و غم انگیزی باشه ولی نبود اصلاً.




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۴
مریم صاد

نظرات  (۲)

۲۴ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۵ فاطمه غلامی
از دوران پادشاهیش به نحو احسن استفاده میکنه ماشاالله :)
پاسخ:
قبلاً از این عبارات ناراحت می شدم. 
پادشاهی. جمع کردن. مسجد شدن خونه. ولی الآن نه. 
یاد خودمون می افتم که بچگی با نبود مبل و این بند و بساطها چقـــــــــــــــــــــــــــدر تو خونه جا برای بازی داشتیم و چقدر شاد بودیم، برای بچم غصه می خورم. تازه جایی بهش نمی دم. فضایی نداره به نسبت ما.

من قربووووونه یاس سادات برم.

 

گفتم بهت به زودی سنگر بندی هم فایده نداره. خوبه که بچه راحت و بی‌ خطر بگذرونه این دوران رو، چشم به هم بزنی‌ تموم می‌شه و می‌شه خاطره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی