آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: آرامش می آید :.

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ب.ظ

به نام خدا

بعد از مراسم بهتر شده بودم اما خوب خوب نه.

آخر شب، وقتی پیام مرتضی اومد و اسم شهدا با نام پدرهاشون بهمون رسید، و پیام نرجس که می شه هر وقت ِشب، نماز "شب اول قبر" رو خوند، بلند شدم و دو رکعت نمازم رو خوندم و آخرش اسم 16 نفر رو با پدرهاشون گفتم و ... با اسم آخرین نفر، انگار راحت شدم. خیلی خوب بود. خیلی تأثیر داشت. نمی دونستم این نماز چقدر آرامش بخشه برای حتی داغدارها. برای بابا بزرگها و مامان بزرگ و بابای همسر و چندین نفر دیگه خونده بودم، ولی متوجه این نشده بودم. 

همسر هم خواهش کرد که دیگه سراغ سایتهای خبری نرم و کلی حرفهای خوب زد و من قراره دیگه برم سراغ زندگی عادی. بدون استرس و نگرانی از هیچی. با یه عالمه توکل به خدا. مثل قبل. 




پی نوشت:

یه عالمه سخنرانی کرده بودم. ناراحت کننده ترین بخشش رو پخش کردن. کلی هم مثکه اشک مردم رو در آورده بود.

تو مترو هم وقت برگشت ناخواسته دوباره جو رو دستم گرفته بودم. 

دارم فکر می کنم برم انجمن همسران آتش نشان تشکیل بدم و خودمم رئیسش بشم.  یا یه ستون تو یه روزنامه معروف بگیرم. یا برای سازمان یه کتاب بنویسم. یعنی تا این حد اعتماد به نفس به من می دن این اطرافیان.


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۲
مریم صاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی