.: دندونی:.
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ب.ظ
به نام خدا
هی فکر کردم، دوست دارم برای یاس سادات جشن دندونی بگیرم یا نه؟ ته ته ته دلم، خیلی دلش خواست.
فکر کردم یه جشن ساده بگیرم. که آش دندونی جزو پذیرایی اصلیش باشه.
دلم نمی خواد کسی هدیه بیاره، دلم می خواد فقط دور و بر من و یاس باشن و بعدها برای یاس سادات تعریف کنم که "برات جشن دندونی گرفتم" که ذوق کنه.
بعد فکر کردم، چه کسایی تو جشنش دعوت باشن؟
تو فامیل خودمون شاید فقط "مامان جون" رو دوست داشته باشم باشن، تو فامیل همسر هم فقط مامانش، که اگه مامانش رو بگم بقیه رو هم باید بگم و نمی خوام. نمی دونم اونها رو چی کار کنم. ولی دلم خواست صبا، سارا، منصوره، سمانه و ... شاید حتی ساقی رضوان، دوستهائیم که تو تک تک لحظات خوب و بدم همراهم بودن، اینجا هم همراهم باشن و تو این جشن شرکت داشته باشن.
یه جشن ساده ساده، با شاید نون خامه ای خودم پز و یا پیراشکی و آش دندونی. و احتمالاً هله هوله.
خودمم می شینم براش کارت دندونی درست می کنم جهت هدیه دادن به مهمون ها. حوصله و وقت عروسک نمدی و پول کوکی های آیسینگ خوردۀ دندونی رو ندارم. سختش بخوام بکنم نمی گیرم اصلاً.
***
فعلاً که خیلی بی حوصله است و همش بهم وصله. کلافه ست بچم. غذا هم نمی خوره. دو سه قاشق در هر وعده. وقت دارم تا در اومدن کامل اولین مروارید سفید کوچولوش. الآن فقط تیزیش اومده بیرون. نمی گذاره نه بهش دست بزنم، نه ببینمش.
خلاصه مادر و دخترانه های ما ادامه داره و احساس می کنم تاااازه شروع شده.
پی نوشت:
تو سرچم برای آش این جمله اشک رو به چشمم آورد:
آش دندانی یا دندانک به مناسبت رویش اولین دندان کودک پخته می شود. اعتقاد بر این است که این آش در راحتی رشد دندان های کودک موثر است. به شکرانه رویش دندان کودک مقداری دانه غلات را پیش از شروع به کار برای پرندگان می ریزند و برای کودک آرزوی سلامتی می کنند.
۹۵/۱۱/۲۴