آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: ماورائی ها :.

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ب.ظ

به نام خدا

نمی دونم ری اکشن هر کسی بعد از شنیدن این خبرها چی بود؟


خبرهای مهم ناسا


 از اون روزی که دیدمشون، حالم گرفته است. 

مادر که باشی در بعضی مواقع به این حد از جنون هم ممکنه برسی.

که اگر یاس سادات با یکی از مذکرهای فضایی بخواد ارتباط برقرار کنه و دوست بشه و بعدش ازدواج کنه چی؟

اگر یاس سادات بعد از گذروندن دوران تحصیلش، برای ادامه زندگی به یکی از اون سیارات بره چی؟ اون وقت کی بره کمکش برای زایمان؟ کی بره کمکش برای نگهداری از بچه هاش؟ اگه یه روز با همسرش به اختلاف برخورد چی؟ همسرش مال اون سیاره ست یا زمینیه؟ 

من رو باش که تمام دغدغه م ادامه تحصیلش بود تو کشورهای دور این سیاره خاکی ِ آبی رنگ... که نبینمش و نباشم تا براش هوسونه هاش رو بپزم، یا برای دل تنگی هاش مرحمی باشم. یا وقت گرفتاری کمک. 

هعی...

چه دنیای بدی شده. 






الآن نزدیک یک ربع از تنهایی بازی کردنش بدون اینکه متوجه بشه فیلم گرفتم. خیلی زود داره بزرگ می شه. دلم از همین حالا داره براش تنگ می شه. به باباش هم که می گم خیلی منطقی برخورد می کنه. خیلی عادی. آخه اون بابائه، مامان که نیست. 


پی نوشت:

شدم عین این مامانای روی مٌخ؟؟؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۷
مریم صاد

نظرات  (۵)

۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۷ 🍁 غزاله زند
چه جالب،نگران نباشید، ۸۰٪ همچین اتفاقی نمیفته :) 
مامانا وقتی رو مُخن،خیلی دلسوز و نگرانن،خیلی مهربون و شاید گاهی معلوم نباشه ;) 
تازه الان رو مخ نیستید که،دارید به آینده و مثله باد گذشتنه زمان و بزرگ شدن یاس سادات‌کوچولو فکر میکنید :) 

پاسخ:
ای مادر جان.
شماها یه کاری کنین. وقتی وبلاگ من مادر رو می خونین یکمی بیشتر قدر ماماناتونو بدونین. یکمی بیشتر نگران نگرانی هاشون باشین. یکمی بیشتر دل به دلشون بدید. اونا مادرن. و این اتفاق عظیمیه که تا نباشید نمی فهمید چی می گم.
من که میدونم هرچی بگم، میگی:" مادر نشدی که بفهمی..." پس هیچی نمیگم... فقط خدا شفات بده...
یاد سعیده افتادم که میگفت بعضی نصف شبا بلند میشم میرم بالایِ سرِ سلمان و فکر میکنم اگه بمیره چکار کنم؟ بعد تا صبح گریه میکنم...
فکر کنم این خل بازیا توی خونوادمون ارثیه!!
احتمالا همدردی خوبی باهات بکنه. بهش بگو :))
پاسخ:
:((

قشنگ درکت می‌کنم. صبر کن بزرگتر که بشه خودش قشنگ به روت میر که کارت رو مخه.

 

قابل توجه نرجس جون، منم پسری نوزاد بود شبها مثل روح سرگردون میرفتم بالا سرش نسف کشیدنش رو چک می‌کردم، ولی‌ دیگه گریه نمیکردم. من مرضم خیلی‌ حاد نیست 

پاسخ:
این کارهای من مال یکی دوماهگیش بود. تکونش هم می دادم ببینم زنده ست؟
خدا شفامون بده.
به قول یارو گفتنی : آدم سگ بشه مادر نشه.؛)
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۴ کشک و بادمجون
مادر بودن سخت ترین کار دنیاس
پاسخ:
Like
سخت و بیست و چهار ساعته و بدون حقوق و مزایا اما... دلبر. دل بر. 
سلام
واقعا به همچین چیزایی فکر می کنی ؟؟؟ چرا باید با یکی از ماوارئی ها ارتباط برقرار کنه ؟ یا چرا اصلا اونا باید با یه آدم ارتباط برقرار کنند ؟ بابا به این چیزا فکر نکنید آدم روانی میشه
پاسخ:
سالهای بعد سالهای این چیزهاست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی