.: تکانه های خانه :.
به نام خدا
از هفته دیگه تمام مرخصی ها لغو می شه و برای عید هم فقط یک شیفت می شد مرخصی گرفت. برای همین هفته پیش بااتفاق همسر و یاس سادات مسافرتمون رو رفتیم. وسط اینهمه کار. وسط شلختگی مطلق خونه. وسط کثیف کردنها و تمیز نکردنها به امید خونه تکونی.
الان خونه مون فرش نداره و تمام آنچه در خونه هست یه گوشه دپو شده. همین اتفاق باید برای اتاق خواب هم بیفته که موکتش شسته بشه.
به خاطر یاس سادات برای خونه تکونی هیچ برنامه ریزی ای نمی تونم انجام بدم. اصلاً نمی دونم چی کار کنم. کی شروع کنم. فقط لیست کارها رو نوشتم و گذاشتم زیر شیشه میز نهارخوری.
خیلی دلم می خواد دکوراسیون عوض بشه. به خاطر موقعیتمون خیلی خیلی سخت می شه به یه نتیجه خوب رسید. خیلی باید حساب شده بریم جلو که ایمنی یاس سادات به هم نخوره، خونه هم خوشگل بشه. اصلاً یه وضعیه.
بعد اونها به کنار، تا روز عید سه تا عروسی دعوتیم. یکی امشب. صبای دیوانه رو بلاخره می فرستیم بره یه نفس راحت بکشیم از دستش. عزیز دلمو... هفته دیگه یکی از اقوام همسر که ما جزو معدود مهمانانشون هستیم و غیر قابل کنسل کردنه. 29 اسفند هم یکی از بچه های کاردانی. که هم عروسیمون، هم برای یاس سادات اومده و کلی هم زحمت کشیده و اصلاً نمی شه ازش فاکتور گرفت. خلاصه یه کلاف سردرگمی شده بیا و ببین.
دو سال کذشته، طبق آنچه در مجردی آرزوم بود، سه چهار روز آخر عید دیگه هیچ کاری نداشتیم و به خوش گذرونی می پرداختیم. اما امسال از اون سالهائیه که براش هیچ تصوّری ندارم. آرزو می کنم که بشه آنچه که باید بشه.