.: پایان سالی :.
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ
به نام خدا
امروز با بچه ها، جشن گرفتیم پایان روزهای کاری رو. اونها از دانشگاه و کار و بار اومده بودن منم فارغ از خونه تکونی.
لنگ ظهر رفتیم بیرون گردش. همسر من تأکید کرده بود سرو ته گشت و گزار رو تا قبل ساعت 2 هم بیارید و بیاید خونه که خطرناک نشه اوضاع. وقتی برگشتیم، برای نهار صبای دیوانه هم بهمون پیوست و غروب هم سمانه رسید. دورمون حسابی شلوغ شد و آخرین دیدار احتمالی سال 95 مون برگزار شد.
همسر صبا خیلی علاقه داره با ما رفت و آمد کنه، همسر من هم خیلی خیلی مخالف روابط خانوادگی، در روابط دوستی هست. ولی از همسر صبا خوشش اومده بود. نمی دونم حالا چطوری بشه. من برام هیچ فرقی نمی کنه.
۹۵/۱۲/۲۵
همسر منم هیچوقت دوست نداشت رفت آمد فامیلی با دوستهای من داشته باشه.
ولی من اوکی بودم با دوستهای اون رفت و آمد کنیم.
خوب و خوش باشی همیشه در کنار دوستات.