آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: تدارکات :.

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۱۳ ق.ظ

به نام خدا

دیشب ساعت 2 شب، گفته بود چقدر خوبه ما با هم خوب شدیم. منظورش"دوست شدن" بود. من به مسخره گفتم "من هنوزم باهاتون بدم". 

و امشب من هم به این فکر می کنم که کاش زودتر با هم دوست تر شده بودیم.

کار کردنش، نظراتش، رفتارش، قاطی کردن خودش در ماجرایی که ازش هیچ انتظاری نیست، چقدر برای من خوبه. کاش زودتر دوست تر شده بودیم. کاش اون جمعه لعنتی ِ آخر، اونها پیشم بودن. کاش اونهمه وقت که اونهمه تنهایی کشیدم باهام بودن. کاش اونهمه دست تنهایی نبود. 

حتی وقتی گفتم برای شما در حد آش می تونم در خدمتتون باشم، هم خیلـــــــــــــــی یا اشتیاق پذیرفت و گفت "هدف با هم بودنه".

حتی داشت برنامه ادامه زندگیش رو با اسباب کشی ما تنظیم می کرد. برید فلان جا من هم میام. برید بهمان جا من هم میام. 

سارا. این موجود دوست داشتنی. کاش خدا برات بهترینها رو مقدر کنه.

صبا. این خنگ و خل و مشنگ دوست داشتنی. الهی که خوشبخت و عاقبت به خیر بشی.





پی نوشت: 

یعنی حســـــــابی در حال تدارک هستیم ها. بیشتر این چیزهاش خوبه. وگرنه تولد هم مثل عروسی دو سه ساعته و بعد تمام. این تدارکاتش خیلی داره خوش می گذره. کار دستی و دوخت و دوز.



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۶
مریم صاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی