.: جوّ :.
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۸ ق.ظ
به نام خدا
تو این عید دیدنی ها یه اتفاقی افتاد، هی می خواستم بنویسم، ولی یادم می رفت. یادتونه تو ماجرای پلاسکو، گفتم این جوی بیش نیست، مخصوصاً در مورد فامیل؟
بعله.
این هم به حقیقت پیوست.
اون موقعها به من هم زنگ می زدن که تو چقدر به عنوان همسر آتش نشان صبوری و خدا چقدر دوستت داره و التماس دعا و ما به شما مدیونیم و ...
حالا یکیشون می گه، تو تو زندگی جای من نیستی بدونی چقدر استرس دارم. گفتم مطمئنی؟ بعد بحث رو برد به اینکه شهادت هنر مردان خداست و چی بهتر از شهادت و ... انگار هم نه انگار...
اون یکی هم نبودنهای همسر رو به سخره گرفت. که حالا یه روز می شه آرزوت بشه نباشه خونه...
همه هم به خاطر دو روز تو خونه بودنه، کل سختی های دیگه رو نادیده می گیرن. می دونین، تو صحبتها در ازای حرفهام و درد دلهام، جوری باهام برخورد شد که "برو بابا".
خلاصه که همین.
آدم رو چراغ موشی ادیسون نگیره صلوات
۹۶/۰۱/۱۶