آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: خاطرات سبز لجنی :.

شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۸ ب.ظ

به نام خدا

تو این محل، کلی از آدمهایی که هر روز تو کوچه و خیابون می بینمشون منو به خاطرات ده دوازده سال پیش می برن که اکثرا تلخ و حال به هم زن هستند.

مسجد، پاساژ، قنادی، شهروند، تره بار و ...

دیشب یکی دیگه شون رو دیدم و به همسر نشونش دادم. و فهمیدم که اون هم من رو شناخت اما به خانمش نشونم نداد.

با دیدنش تا صبح تو خاطرات بدی که باهاش داشتم غوطه خوردم و با وجود مهربانی های همسر، شب خوب نخوابیدم و صبح کسل بیدار شدم برای سحری.

برای خودم غصه خوردم و برای دختران دیگه ای مثل خودم. بعد آخرش به خودم گفتم نگران نباش، همونطور که آخرش برای تو خیلی خوب تموم شد، برای اونها هم میشه.

هعی...


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۰۶
مریم صاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی