.: جیغ جیغووو :.
به نام خدا
یه کار بسار ناراحت کننده، عصبی کننده، دیوانه کننده ای که الان یاس سادات انجام میده، "جییییییییییغ بنفش" زدن هست. هر چی بخواد و اسمشو بلد نباشه، جیغ میزنه. مخصوصا اگر یک عامل خارجی ناراحت کننده دیگه هم وجود داشته باشه. مثل بی خوابی. یا گرسنگی. یا درد.
امروز انقدر جیبییبیییییغ زد و مشکلش بی خوابی بود ولی نمی خوابید، که فقط دلم می خواست چوب پنبه کنم در حلقش.
بی تفاوت باهاش برخورد می کنم. اگر چیزی که می خواد قابلیتشو داشته باشه، می دم دستش وگرنه از "نه"ی طلایی استفاده می کنم اونم می ره. دو دقیقه دیگه جیغ برای چیز دیگه.
پر هیجانه. نشیمنگاه نشستن و خوابیدن نداره. البته نه به اندازه دختر داییش ولی خودش هم به نوبه خودش کم نداره.
شب که خوابید عمیقا از خدا درخواست کردم فردا که بیدار میشه جیغ رو فراموش کرده باشه...
پی نوشت:
امشب در جمع معلمهای قدیمم افطاری دعوت بودیم. برخلاف دوسال پیش که با احساس خوبی در مورد شغل مقدس "خانه داری" حرف نزده بودم، این بار بسیار تبلیغ خانه و همسرداری رو کردم. برای دختر جوانی که در ابتدای راه بینشون بود و ممکن بود تحت تاثیر حرفهای همیشگی ضد خانه داری و ضد ازدواجشون قرار بگیره. 😉 به یاد اون روزهای خودم که چقدر تاثیر منفی میگرفتم ازین حرفها...
ازدواج خوب است. ازدواج کنید!
بهترین کار همین بی محلی کردنه
وگرنه عادت میکنه و یاد میگیره که جیغ که بکشه هرچی بخواد میدی بهش
خدا صبرت بده مادر.