.: آرش :.
به نام خدا
آخ آخ آخ دیدی چی شد؟
صدسال پیش کتاب عزیز نادر ابراهیمی عزیز رو خوندم و چیزی ازش ننوشتم!
مجموعه داستانی که یکی در میون می فهمیدم و نمی فهمیدم.
سر یکی از داستانها از عشق پر شدم. سر یکی از غم، و سر داستان جهنم، جرئت نداشتم اون وقت شب، داستان رو تموم کنم. بسکه زیبا توصیف کرده بود. عینهو تئاتر. و من نگران از اینکه تا صبح بخوام خوابش رو ببینم تندی برگشتم سر داستان عشقی و سعی کردم با خیال اون بخوابم.
ولی برام جالبه، همش 40 صفحه کتاب، اینهمهههههه ذهن آدم رو مشغول کنه! و مجبور بشی اینهمه تجزیه تحلیلش کنی!!!
پی نوشت:
واقعا چرا بعضی ها با وجودی که خدا نعمت رو براشون تموم کرده نمی تونن خوشی دیگران رو ببینن و تلاش می کنن خوشی دیگران رو هر طور که هست ازشون بگیرن؟؟؟
من فکر می کردم الانه ملت اینجوری شدن. ولی انگار همیشه بودن و هستن و خواهند بود. :(
پناه بر خدا