.: آرامش :.
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۴۸ ق.ظ
به نام خدا
امشب پوستر مراسممون رو هم زدم و با خیال راحت می رم دو روز مسافرت.
خیلی دلم می خواست انقــــــــــــدر بزرگوار بودم و انقــــــــــــــــــدر روح بزرگی داشتم، که برای اون مسئله، انقدر بال بال نمی زدم که بریم مسافرت و حتماً این چهارشنبه، خونه نباشم.(کاملاً حرف والده)
به خودم باشه می گم "دنیا دو روزه، یه روزشم گذشت". اما با این "دنیا دو روزه ..." گفتن ها، حس می کنم یه سری بدعادت و متوقع شدن. اینطوری نمی تونم بزرگوار و با گذشت و فرشته سان باشم.(نتیجه مکالمه من و بالغ جان)
من دوست دارم از خودم مواظبت کنم و این رو راهی برای اون مسئله می دونم.(ایضاً همان)
اینجا نوشتم که اگه یه روز یادم رفت و والد جان تشریف آوردن به استنطاق،
جواب در خوری خدمتشون داشته باشم.
(بازم نتیجه مکالمات من و بالغ دوست داشتنی)
۹۶/۰۸/۱۶
خیلی هم خوب که از خودت مراقبت میکنی.
و این که عادت میشه برای بعضیها کاملا موافقم.
همین فرمون برو جلو و نظر "والد" بعدا الکی باز خواستت کنه.