.: کتاب خوان :.
به نام خدا
نرجس اعتقاد داره، "کتاب خونی" توی یاس پی ریزی شده. چون هر دومون رو در حال مطالعه، زیاد می بینه.
دونه دونه کتابهاش رو که زیاد هم نیستند ازم می خواد که بیارم. انتخاب هم می کنه. مثلا اگر "تبلد"(تولدت مبارک) رو بخواد و بهش "پانی" رو بدم قبول نمی کنه.
خلاصه کتابها رو دونه دونه میاریم و تند و تند ورق می زنه و من باید با همین سرعت بخونم و تموم کنم و بعد باید بره "سر جاش" و کتاب بعدی بیاد.
القرض که دوتا کتاب داشت که هیچ وقت نمی گذاشت ازش سر در بیارم و بعدم من وقت نمی کردم وقتی نیست بخونمشون که تشویقش کنم به خوندنش.
امروز که کمدش رو تا خواب بود مرتب کردم، درشون آوردم و وسط آماده کردن وسایل مهمونی نشستم پشت میز و خوندمشون و کیف کردم.
اینها هدیه های تولدش بودن که ساجده فرستاده بود. و به تازگی که حسابی کتابخون شده و مفهومش رو می فهمه کاربرد زیاد پیدا کرده.
خلاصه که اول صبحی دوتا کتااااب خوندم قشنگ. پیشنهاد می کنم شمام بخونین. اولی رو بیش از دومی 😄
پی نوشت:
خدایا خدایا خواهش می کنم من جز اینجا دفتر خاطرات دیگه ای ندارم. اینجا رو لا اقل حفظ کن برام. حیف از اون یک سال بلاگفام...
و
یه «قلب بنفش» برای یاسی کتاب خونمون