آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: خریدن :.

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۲۲ ق.ظ
به نام خدا
رفته بودیم فروشگاه، همسر می گفت روغن داریم می گفتم اره، بعد می گفت رب داریم، می گفتم نه تموم شده. بعد رب بر می داشتیم. بعد یه چیزی هم اگر نداشتیم ولی قیمتش خیلی بالا بود یا تخفیف نداشت، رو بر نمی داشتیم.
داشتیم با هم تو قفسه روی بسته بندی چیزی رو می خوندیم؛ که یاس سادات از قفسه کوتاه پاستیلها، یه دونه برداشت و به من که بهش داشتم نگاه می کردم، با یه حالت محکمی گفت، "تموم شده". بعد من با وجودی که غنج زده بودم، عکس العملی نشون ندادم و هیچی نگفتم. نوبت باباش بود که رضایت بده، اومد جلوی باباش و گفت:
"این چنده؟"
دیگه ما نمی دونستیم خودمون رو به کدوم دیوار یا قفسه بکوبیم. مردیم دیگه. هیچی همین.




پی نوشت:
وقتی حسابی خریدهامون رو انجام دادیمو حسابی حواسش پرت شد، پاستیل رفت سر جاش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۳۰
مریم صاد

نظرات  (۲)

تموم شده بود خو 😊
پاسخ:
اصلا نداشتیم خو.
نمی خریم خو.
نباید بخوره خو.
تازه قلبیشم برداشته بود هی می گفت  "گلب.گلب"
ای مادر، خوب تموم شده بود، بچم دلش خسته بود.هرچند که میدونم حق داشتید نخرید، ولی‌ دلیل نمی‌شه دلم غش نره برای یاس.
پاسخ:
وای وای وای.
تازگیا بعد "این چنده؟" می گه "گرونه؟؟"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی