.: طعمهای مختلف، توامان :.
پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۵۲ ق.ظ
به نام خدا
امروز یه جایی بودیم، یاس با یه پسر از خودش بزرگتر دوست شد. من پشت کالسکه ش بودم و به حرکاتشون نگاه می کردم. بعد باباش رسید. و یاس چندین بار باباش رو به پسره معرفی کرد. منم وارد عمل شدم، منم معرفی کرد.
این بابائیه. بابائیه
اینم مامانیه. مامانی
پی نوشت:
هیچی مردیم براش دیگه. انتظار دیگه ای داشتید؟
شبم نگذاشت همسر بخوابه. یعنی خواب بود با آزیر بنفشش بیدارش کرد و بد خواب شد و فردا هم شیفته. ساعت 3 و نیم شب همگی خوابیدن و من مشغول پتو شدم
۹۶/۱۲/۰۳