.: صبح جمعه ای :.
به نام خدا
نمی دونم آیا شما خاطره ای از "کارخانه آزمایش" دارید یا نه.
سالهاست که این کارخونه از خط تولید خارج شده. کارخونه به اون بزرگی. نصفش افتاد تو اتوبان و حذف شده، مابقی سوله هاش برای مصارف مختلف استفاده می شه. یه سریش انبار شرکتهای نوشیدنی شدن و یه سری کارگاه مبل سازی.
10 دقیقه به اذان صبح زنگ می خوره و تا ساعت 9 در حال خاموش کردن و لکه گیری بخش مبل سازیش بودن. ساعت 10 اومد خونه و خوش خبری، با این خبر بیدارم کرد. منم هنگ.
گفتم بیچاره صاحبش. چقدر بدبیاری. گفت بیچاره ما، کلی سوله ریخت پایین. 5 ساعت دود خوردیم. عمرمون به دنیا بود.
هیچی دیگه آتش نشانی جزو مشاغل سخت شناخته نشد و اونام وقت اذان ظهر یادشون افتاد نماز صبح نخوندن.
حقوق و پاداش و بن و معوقات هم کشک. الانم دو ساعتی هست تو اینهمه شلوغی و سرو صدای یاس سادات خوابه و جم نمی خوره.
پی نوشت:
شیفت کاری از 6:30 صبح تا 7 صبح فردا است. همسر همیشه 7:30 خونه ست.