.: زمان لازم... :.
چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۰۱ ب.ظ
به نام خدا
مشغول درست کردن گلهای تزئینی برای تولد یاس سادات هستم. ذهنم طبق معمول می گرده و می چرخه. از این شاخه به اون شاخه. از این مطلب به اون مطلب. شاید اصلاً برای همینه که کار دستی دوست دارم. گردش بی حد و حسر ِ فکر.
از این طرف ذهنم می گفت اگر باز ببینمش و حرفی پیش اومد، خواهم گفت که "خودم رو برای صرف احساسات عده ای، منع کردم، که شما یکی از اونها هستید." تا به حال سه بار هدیه هام رو پس داده، و آخری بدتر از بقیه.
از اون طرف یک نوای درونی می گه،"ابر باش و ببار. کاری نداشته باش به اینکه، آدمها دوست دارن یا نه."
باز دوباره می چرخه و می چرخه... و زمان همیشه بهترین درمان بوده. بهترین.
کی فکر می کرد که اون فرد خاص، یکهو این حد عوض بشه؟؟؟
کار، کار زمان بود. و کمی فاصله...
۹۷/۰۱/۲۲