.: مناجات :.
به نام خدا
همینطور که بادکنکها رو باد می کنم و ظرفها رو مرتب می کنم و چیدمان تولد فردا رو تنظیم می کنم، دلم پیش خودمه در دو سال پیش، چنین ساعاتی.
از صبح امروز دردم شروع شده بوده و تمام شب هم بیدار نگهم داشت. دم دمای صبح رفتیم بیمارستان. نماز صبحم رو خوندم و باهاش وداع کردم. مطمئن بودم آخرین نماز بارداریمه...
فردا باید 9:25 دقیقه از خواب بیدار بشم. به تقدس این روز و این ساعت و این دقیقه، که مادر شدم، بیدار بشم و برای خودم و یاس دعا کنم.
***
تو تولد، یاد مامانامون هم باشیم. به اونها هم تبریک بگیم و خسته نباشید. بابت به دنیا آوردنمون و گذروندن لحظه به لحظه در کنارمون هر سال تا سال بعد. که چقدر عشق و دلهره و دعا و ترس و نگرانی و گذشت همراهش بوده.
***
خدایا صدهزار مرتبه شکرت. به خاطر اینکه تونستم بارداری رو تجربه کنم. تونستم فرزندم رو در آغوش بگیرم. تونستم از جانم بهش بنوشانم و حالا در آستانه 2 سالگی، بعد از گذشت روزهای خیلی خوب و گاهی سخت، بعد از دیدن و شگفت زده شدن از خلقت، از تکامل، از گذران مرحله به مرحله حیات انسانی، برای پاره تنم تلاش کنم تا تولد برگزار کنم.
خدایا صدهزار مرتبه شکر به خاطر لحظه به لحظه این دو سال. شکرت بخاطر همسر. به خاطر یاس سادات. به خاطر هرآنچه می دانم و می دانی و نمی دانم و می دانی.