آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: اخبار :.

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ب.ظ

به نام خدا

تقریبا شبها خواب ندارم. بهم گفتن تو بی خوابی های شبهای ماه آخر، دعاگوی ملت باشم و هستم.

***

امروز دکتر بودم.

وزنم اضافه نشده. با نگرانی به دکترم گفتم "چرا آخه وزنم اضافه نمی شه"، با خونسردی گفت: "وزن می خوای چی کار. بعد زایمان هم دردسر کم کردن وزنو نداری."گفتم: "بچه چی؟"

با مامام هر دو هم نظر بودن که بعداً وزن می گیره و برای زایمانم اینطوری راحت تر هم هست. حتی بهم  توصیه کرد دیگه وزن اضافه نکنم. خلاصه خیلی خیالم راحت شد. کلی هم از خودمو یاس سادات تعریف کردن.

و تمام اینها رو که می بینم یاد روزهای اول بارداریم می افتم که از افزایش وزن وحشت داشتم. چقدر الکی افسرده شده بودم. (لینک ترسم)...

***

حال سرماخوردگیم از همسر که اون همه دارو مصرف میکنه بهتره. امروز دکتر بهم اجازۀ مصرف دارو رو داد. من اما با میوه های مناسب سرماخوردگی خودمو نجات دادم. ریسک نمی کنم.



پی نوشت:

از دستشویی متنفرم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۶
مریم صاد

نظرات  (۳)

عجب استقبال گرمی از بچه میکنید شما ها !
آخه الان وقت سرماخوردن بود :/
طفلک هنوز از راه نرسیده و خستگی در نکرده باید بیاد واستون سوپ درست کنه که :)

ان شاالله به خیر و خوشی  و سلامتی میاد دختر گلتون :*
پاسخ:
انشاءالله. :)
۱۷ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۸ کشک و بادمجون
آخ گفتی دستشویی : دی   منم متنفرم
پاسخ:
:))
نگران نباش دیدی دکتر و مامان هم همینو گفتن
ایشالا با شیر مادر همه چی درست میشه

اوه اوه یادم ننداز اون دوران رو. 
پاسخ:
yessssss Dr.Simin

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی