همه که حسابی برام غصه خوردن به خاطر بلاتکلیفی، براشون یه ماجرایی رو تعریف کردم که حالا همه می گن:
.
.
.
مامای فامیل گفت تشخیص دختر راحت نیست. اشتباهات توش وجود داره. منم از وقتی اون اینو گفته و خاطرۀ اون بنده خدا هم که تو ذهنمه، خیال خودم رو راحت کردم.
امروز رفتیم همینطوری قدم بزنیم باز یه لباس ابی فیروزه ای دیگه خریدم. همش هم براش نقشه می کشم که اگر دختر باشه یه گل سر رنگش می سازم یا تل پارچه ای ناناز. خیلی هم خوشگله و نازه. ولی هنوز صورتی ای که هم پسرونه باشه هم دخترونه پیدا نکردم.
اون از اون...
مامان بنده هم که ترم آخر ارشد هستن، قسمم می دن تا یک ماه دیگه حرف خرید رو نزنم که امتحاناتشون رو بدن و با خیال راحت بیفتن دنبال کارهام. می گن فعلاً با همسر بریم مدل ببینیم که وقتی مامان خواست بیاد دیگه همه چیز مشخص باشه.
تو اینترنت و شبکه های اجتماعی و تلویزیون هم دنبال ملافه و وسایل رنگی رنگی می گردم. تو پارچه فروشی هایی که همیشه خرید می کردم، چیز بدرد بخوری پیدا نکردم. باید برم بازار بچه ها. اونجاها فکر کنم چیزی که بخوام رو بیابم.
من خیلی سخت پسندم. خیلی.......
:(