برای جریان ازدواجم، با معرفهای شیکی که دور و برم وجود داشتن، خیلی عذاب کشیدم. آدمهای چرتی می فرستادن که اگر یک بار باهاشون مواجه شده بودن می فهمیدن ما دوتا نه تنها لقمه هم نیستیم، بلکه از دو سیاره مجزا اومدیم.
خلاصه...
خدا خواست و برنامۀ ازدواجم به بهترین شکل سپری شد با آدمی که توی رویاهام هم نمی دیدم.
و حالا، که اطرافم پر هستن از دوستهای مجرد خیلی خیلی خوب، هر وقت گزینه ای بهم معرفی بشه یا بخوام معرفی کنم، انقدر سعی می کنم دقت کنم، وسواس گونه، به خاطر تفکرات خودم، که از این ور ماجرا می افتم.
الآن دو تا از گلچینهام رو برای دو نفری که به نظرم خیلی به هم شبیه هستن معرفی کردم و بیش از خود گلچینهام که دوستهام باشن، استرس دارم و تو دلم هول و ولاست.
پی نوشت:
خدایا، خودت می دونی که دلم می خواد مثل همیشه، شادی برای دوستهام به ارمغان بیارم. خودت می دونی که توی دلم چی می گذره. به خاطر دلم و دل خودت به خیر بگذرون و به بهترین شکل ممکن سپریش کن، حتی اگر قسمت همدیگه نباشن.
بوس بوس.