آبی بی انتها

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۴/۰۷
    end

.: Mail :.

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ

به نام خدا

دنبال کتاب شعرم می گشتم تا بنویسم. یهو چشمم بهش خورد.


http://audiolib.ir/wp-content/uploads/2013/11/Chehel-Nameh-214x300.jpg


برداشتم و رفتم پیشش نشستم. شدیداً توی درس بود. کتاب رو گرفتم جلو روش، تیتر رو خوند و بهم نگاه کرد. گفتم بگیر. گرفت و بدون اینکه بازش کنه گذاشت کنار دستش. منم بی خیال رفتم و نشستم به خط نوشتن.

رادیو پیام و شهرام ناظری جاری بود و من مست نوشتن.


گفت:

آدمها چطور می تونن بنویسن؟

چطوری می شه انقدر قوی بنویسن و از کلمات استفاده کنن؟

چطوریه که من نمی تونم؟


لبخند زدم. به نامۀ 10- 12 رسیده بود.




پی نوشت:

گفتم"آرزومه همین حسهایی که می بینم و می شنوم  رو؛ توی دستهام داشتم و با چشمهام می نوشیدم". مستأصل نگاهم کرد. دلم سوخت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۹
مریم صاد

نظرات  (۱)

:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی